در هر چیز به دنبال نشانه های نخستین باری هستم ،، 

همانقدر که میدانم واپسین بار است!!

در هر چیز یک گذرای افسون کننده میبینم،، 

و میگذارم افسونم کند،، 

افسونو رها در دست بادی که می وزد،، گردبادی که میبرد و آتشی که می سوزاند. 

موجم، موجی که میراند،، 

دردم،، دردی که می سوزد،، 

جانم،، جانی که میخرد هرآنچه باشد را . 

آنقدر میرومو میروم تا رفتن از من شفافیتی بسازد که در آن،، هرچه و هرکس بوده امو پشت سر جا گذاشته ام،، انعکاس یابد . 

هراسها را یکی یکی می درانم چون گرگی که با غریزه اش می دراند.

غریزه را دوباره صاحب میشوم تا اصیل و وحشی و ناب شوم  

آنگاه پرواز میکنم به سوی کهکشانی که ادامه ی من است یا من ادامه ی اویم  

دست بر گردن هستی ای می اندازم که مال من است، آنقدر میفشارمش تا در شکمش فرو روم و یکی شدن را بیافرینم . 

آنگاه نورهایی میریزانم که هرچند کوچکند اما هشیارند، هرچند ناشی اند اما داغند،، ناب و اصیلند و به سوی جریان، جریان دارند !!

این منم که میدانمو نمیدانم میسوزمو نمی سوزم هستمو نیستم . جوانه هایی در من سر میزندو پوسته ام را میشکافدو به سویی میرود که نمیدانمو نمیخواهم بدانم من فقط دردهای پشت هم زاییدن های طبیعی ام  و در هر فراغ، عجیب ترین تکه ی جهانم را می زایمو تغذیه میکنمو در آغوش میگیرم،، بخش هایش را می چینمو از دور نگاهش میکنم نزدیک شدن، بس خطرناک است!! 

دردهای عجیب زاییدن،، رنج های آزاد،، شادی های اصیل،، زندگیهای گرگی و مرگ های مرموز،، من آماده ام و آمده ام تا از نو جهآنم را بسازم تکه هایم را به وقتش بیاورید نه زودتر نه دیرتر و نه حتی . حتی. حتی تر. فقط همانطور که باید باشندو باید بیایند.

انفجاری تازه در راه است !!!

این منم . سایه،،نور هستی یا هیچ !!

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها