سلاااام. اصلا نمیدونم کسی هست که اینجارو بخونه، دوست داشته باشه یا منتظرش باشه یا نه،، البته غیر از اون تعداد انگشت شماری که میدونم و ممنونشون هستم اما این روزها خیلییی زیاد دلم نوشتن و گفتن میخواد و اگر بدونم کسی منتظره و میخونه، حتما بیشتر، هدفمندتر و اصولی تر میام و چه بسا باهم تونستیم کلی کارای خفن کنیم . من کارم نوشتنه، هرروز مینویسم و جاهایی خونده میشم . اما راستش اینجا بودنم نیاز به خونده شدن دارهوگرنه که من همیشه در حال نوشتنم. ازتون میخوام اگر میخونید، حتی شده در حد یک شکلک یا حتی یک سلام خالی، کامنت بذارید لطفا  تو این پست و از پست های دیگه باز خاموش بشید تا من بتونم هدفهامو و روندی که در نظر دارم رو برای اینجا، شکل بدم بسیار ممنونم. 

اوففف،، چقدر زدن این حرفا واسم سخت بود . چون سختمه از آدمها بخوام طوری که دوست ندارند، رفتار کنند اما خب بهش نیاز داشتم . 

کرونا از راه رسید. اینکه در این مورد هم، مثل خیلی اتفاقات دیگه جور دیگه ای واکنش میدم و رفتار میکنم، باعث میشه از ترس قضاوت حرف نزنم این روزها برای من رنگ طلایی یک فرصت رو گرفتن. هرچند کارهام هزار برابر شده، دست هام زخمن همسر میره سرکار و .،، عصبانیتهام بیشتر شدن و حضور تو لحظه هام کمتر و. از فکر داغدارها غصه میخورم، قدرت کادر درمان رو ستایش میکنم و. اما نمیترسم اما سعی میکنم به جریان زندگی وصل باشم و در روزها رها. سعی میکنم امروز رو بسازم سعی میکنم زیبا، باشرف و انسانی بگذرونم این روزهارو و. 

و خوب که فکر میکنم ،، این جمله، جمله ایه که از نوشتنش میترسم من کرونا را دوست دارم !!! بله،، این احساس واقعیمه. منتظر رفتنش نیستم که بعد چه هااا کنم کرونا برای من شکل یه فرصت شده، رنگ طلا گرفته و فکر میکنم موجود جذابیه 

کرونا داره منو خلاقتر میکنه وجودمو پر از ایده کرده و با طنازیش هرروز قلبمو هزار بااار به تالاپ تولوپ میندازه . کرونا تعویقمو کمی، کمتر کرده نگاهمو به طبیعت و محافظتمو ازش بیشتر کرده . کرونا باعث شده کارهامو حتی ناشیانه شروع کنم و منتظر معرکه شدن نمونم. کرونا مجبورم کرده نه تنها برای قشنگ تر زندگی کردن تامل کنم،، بلکه متعهدانه پیش برم . 

کرونا میل به عرفانو مسائل معنوی رو درم زیادو زیادتر کرده باز دارم لابه لای کتابها قدم میزنم و نفس میکشم . عطر درختها تو کاغذ کتابا منو جادو میکنن

این کرونا خیلی خفنه. الان وقتشه که از دید دیگه ای بهش نگاه کنیم شاید باهاش تونستیم مثل معنایی که داره،، ماهم یه تاج پادشاهی رو سرمون بذاریم و تو جهانمون که از نو ساختیم،، پادشاهی کنیم . 

من وسواس گونه مراقب خانواده ی کوچیکم هستم،، ضدعفونی میکنم، میشورمو میشورم اما شک ندارم چیزی که بخواد بشه، میشه . پس رها هستمو آزاد تا اونچه که باید بیاد و منو باز از نو بسازه . 

این روزها باز و باز و باز به ما اثبات کردن که کائنات هوشمند و بی نظیره و ما آدمها نمی تونیم هر بلایی دلمون میخواد سر هر موجود بی زبونی بیاریم . 

و خیلییی . خیلییی چیزهای دیگه درون من در حال شکل گیری هستن. خیلی جوانه ها سبزم کردن که حتی ممکنه بهار نشده، خارج از فصلو زمانو مکان شکوفه کنن. !!! 

این لحظه، هرچیزی که داره،، بهترین چیزیه که من باید داشته باشم بهترین چیزیه که من باهاش قد میکشم. رنج های ما، حرفهای زیادی برای گفتن، نوشتن، نقاشی کردن و در یک کلام خلق کردن دارند. با هرچیزی که داری،، فقط خلق کن. یه اثری بذار. فکر کن چه طور میتونی قشنگتر و دلبرانه تر زندگی کنی ؟؟ و با شرف تر. انسان تر . !!! 

 

 

و نمیدانم چندبار دیگر باید بگویی ( و من میدانم و شما نمی دانید) تا تسلیم تر و پذیراتر شویم ،،،

نمیدانم از کجا دیگر باید نشانه و سرنخو رحمت ببارانی تا شاکرتر شویم. 

نمیدانم چند بار دیگر باید آینده را  بگیری تا در لحظه تر شویم 

نمیدانم چند بار دیگر باید مسیر را ستاره باران کنی تا مقصد را نخواهیم. 

نمیدانم چندبار دیگر باید جریان ها را  زیبا و حکیمانه طراحی کنی تا دل بزنیم به دریایت 

نمیدانم چقدر دیگر باید در سربی طلوع،، جادوی غروب،، تلولو نور،، خروش دریا، ماهی ماه و شگفتی دستانی که کمک میکنند، چهره بگشایی. تا تورا ببینیم،،

ببینیمت و همه چیز سرجایش قرار گیرد،، ببینیمت و صبح زیباتر شود،، ببینیمت و شب امن تر شود ببینیمت و انسان تر شویم !!! 

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها