دراز کشیدم تو یه خونه ی ساکت، خلوت و تمیز که جز صدای دکمه های کیبورد صدای دیگه ای نمیاد. امتحاناتم تمام شدن. انتخاب واحد ترم جدید رو انجام دادم و از شنبه کلاس ها شروع میشن. من اما انگار هنوز خسته م sad آماده ی شروع نیستم. 

 

 کارهای عقب افتاده ای دارم که دلم نمیخواد با خودم ببرمشون به سال ۹۹ . مدام تو فکر انجام دادنشونم اما فقط فکر میکنم indecision پشت همه شون ایستادم و ورود بهشون واقعا برام سخت شده.

 

 پوست، مو، ناخن ها و بدنم نیاز به مراقبت و رسیدگی دارند. خیلی لاغر شدم، ورزش نمیکنم و. امروز یه لیست از رسبدگی به جسمم، مراقبت ازش و طراوت بخشی و زیبا کردنش نوشتم، چند تا زنگ مهم در این راستا زدم و نوبت گرفتم. 

 

 دیروز چشمهامو وسط یه خونه ی به معنای واقعی کلمه منفجر، بهم ریخته و داغون باز کردم. از صبح تاشب به کارهای خونه، نظم دادن به کمدها، شستن لباسها، ملحفه ها، رو بالشتی ها و. گذشت. سخت بود اما شب که توی یه آشپزخونه ی براق، کرپ هامو سرخ میکردم، نمیدونستم از عطر کره مست شدم یا برق خونه !!

 راستی معدلم چند صدم از بیست کمتر شد blush خیلی چالش عجیبی بود،، بعد از سالها و اون تجربه ها، خودم که میدونم تبدیل به چی شده بودم،،، واسه همین، نمره ها بهم چسبید. دوران جذابی بود، دوران امتحانها واسم و البته پرتنش، عجیب و جادویی اون چند صدم هم به خاطر حرف حق زدنو چاپلوسی نکردن کم شد که من راضیم اما،، در لحطه ش واقعا عصبانی بودم. حالا فارغ از همه ی اینا درسامو مفهومی و عمیق میخوندم و خیلیییی کیف میکردم. من حفظی ترین درسارو هم، مفهومی و با روش خاص خودم میخونم که خیلی کیف میده و میچسبه

 دیگه چیی هدفهامو نوشتم، باید اولویت بندی کنم و فقط برم تو دلشون همین تنها راهم همینه راستی بهمن رو دور تند گذشتاا فعلا،، تا پست بعدی 

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها