نشستم روی مبل روبه روی تراس؛ آسمونِ روبه روم یکپارچه سفیده و حتی رگه ای آبی توش نیست همونطور که چشمام محو این رؤیاست و گوشام از یک آهنگِ جذابِ فرانسوی پر شده ( Louane_Jour) ، می نویسمُ با کلمه ها عشقبازی میکنم.

   دیروز صبح دیر از خواب بیدار شدم. صبحانه مو آماده کردم؛ همیشه وقتی خطهایِ باریک و طلاییِ عسلو میریزم رویِ سفیدیِ خامه، به وجد میام. بعد دیگه پادکستم رو پلی کردمو لباسشویی رو روشن. ظرفهارو شستمو آشپزخونه رو برق انداختم.گردگیری کردمو جارو و تی زدم. من با یک روتین، هر 3،4 روز یکبار به خونه رسیدگی میکنم و ازش مراقبت میکنم. اینجوری، قبل از کثیف شدنِ خونه، بهش میرسم، پس خونه همیشهه تمیزو پرانرژیُ قبراق می مونه وقتِ کمی ازم میگیره، پس حسابی باهاش کیف میکنمُ مراقبه ای میشه واسه خودش و من همیشه یک معبدِ براق دارم که توش پذیرایِ نورها، ابرها، آسمون و خدا باشم.

 

  میوه ها و سبزیجات رو با دقت، ضدعفونی کردمو پادکست گوش کردمو گوش کردم. دستورِ کیکی که امروز میخوام بپزم رو بررسی کردم. ناهار، تخم مرغ و سبزیجات خوردم.

 

 برای شام، میخواستم یک غذایِ جدید درست کنم. کیکی از پوره ی سیب زمینی و گوشت چرخ کرده. هویج، فلفل دلمه ای، پیاز و سیرها رو ریز خرد کردم. یک آهستگی و تغییر کوچک که تو آشپزیم، ایجاد کردم، کیفم رو هزااار برابر کرده. اینکه من همیشه، سبزیجات رو تو هوا خرد میکردم و چقددر بد بود! حالا رویِ تخته و با یک چاقوی تیز، شاعرانه خردشون میکنمو کیف میکنم باهاشون. همین کارِ کوچکو پیش پا افتاده ای که همهه انجام میدن و من در مقابلش مقاومت میکردم، حالِ آشپزیمو هزاار بار بهتر کرده. تغییراتِ کوچک، حتی آنچه ساده و مسخره به نظر میرسه، میتونه کیفمون از کاری که میکنیم رو چند برابر کنه.

 

  همچنان به تمرینِ قشنگ زندگی کردن ادامه میدم و عجب کیفی توشه قشنگ تر درخواست کردن قشنگ تر احترام گذاشتن لحن های قشنگ تر. و. حتی تویِ کوچیک ترین هایی که گاهی دیده نمیشن.

 

 یک تغییر کوچک و ساده دادم، در جهتِ استفاده ی کمتر و کمتر از پلاستیک که هربار انجامش میدم، روحم رو تازه میکنه حتی همین انسانیت هایِ کوچک، شرف هایِ ساده، بهتر بودن هایِ آرام هم میتونن، همه چیز رو زیباتر و پربرکت تر کنن مراقبت های ما از زمین، از طبیعت، از آب، از هوا وظیفمونه؛ حداقل کاری که میتونیم به پاسِ اون همه زیبایی که بهمون میدن، نثارشون کنیم. طبیعت، مهمترین حس مارو زنده میکنه و اونم شکره، ازش غافل نشیم

 

  سیب زمینی هارو آب پز کردم، قبل از اینکه سرد بشن، له کردم. با نمک، فلفل سیاه، کره و خیلی کم شیر،  خمیری نرمُ لطیفُ خوشبو ساختم که بافتش بی نظیر بود. گوشت ها رو با قارچ، فلفل دلمه، هویج، سیر و پیاز پختم. کفِ قالب، کاغذ روغنی انداختم، کاغذ رو کمی چرب کردمو نصفِ خمیرِ سیب زمینی رو کفش با دقت صاف کردم با ضخامت بیشتر از 1 سانت مایه گوشت رو ریختم روش و  رنگهاش دیوانه م کردن بقیه ی سیب زمینی رو هم ریختم رویِ گوشتها و صاف کردم. در آخر، پنیرپیتزا ریختم و تمام 50 دقیقه، تویِ فر با دمایِ 190  پختمش. بعدش تا اومدنِ همسر کتاب خوندمُ نوشتم. (به مرور از کتابهایی که میخونم میگم و. )

 

  همسر اومد و من بهش نگاه کردم چشماشو که دیدم، همه ی صبوری ها، مهربونی ها، مداراها، آرامش ها و قشنگی هاش واسم از نو زنده شد. اگر به موقتی بودنِ هر چیزُ همه چیز و هرکسُ همه کس، فکر کنیم، آیا دیگه چیزی میتونه لحظاتمون رو خراب کنه؟ آیا مواردِ پیش پا افتاده یا حتی بزرگ، میتونن، رابطه هایِ عمیق و عزیزمون رو کنترل کنن؟ 11 فروردین 99 با غذایِ لطیفُ شاعرانه ش که خیلیی خوشمزه شده بود با خنده ها، بوسه ها، نگاه ها، گفتگوها، فیلمی که دیدیم و. رو با تمامِ وجودم زندگی کردم. نذاشتم حتی ریختن روغن رویِ زمین، ریختنِ نوشیدنی روی سفره و هیچ چیزِ دیگه ای بهمم بریزه، چون میدونم روزی ممکنه حتی واسه همین نقص ها، کمبودها و. دلم تنگ بشه.

 

 زندگی نه حقیقتِ محضه نه رویایِ محض. نه غمِ خالیه نه شادیِ خالی لطافتو خشنیِ همزمانه. من دارم زندگی رو همونجوری که هست میبینم، میفهمم، درک میکنم با کمُ کاستی هاش، با مرگ هاش، با موقتی هاش با تضادهاش. و هنوز قشنگه واسم. و هنوز عجیبه واسم و هنوز دلم میره واسش. اینجوری، زندگی واسم ارزشمندتر، پرمعناتر و جذاب تر شده؛ اینکه نخوام اون چیزایی که به ظاهر واسم، خوب نیست رو فاکتور بگیرم. و حالا میبینم غمها هم قشنگن خشم ها هم مرگ ها هم دوری ها هم دلتنگی ها هم کمبودها هم و حتی شاید گاهی چیزی قشنگ نیست و من باز سعی میکنم خودمو بسپارم و به آنچه گذشت و بازهم میگذرد فکر کنم اینجوری رها، آزاد و عمیقم.

 

   زندگی را اصیل، با همه ی آنچه دارد میخواهم.

   زندگی را آزاد، حتی با اسارتهایش میخواهم.

   زندگی را کامل، حتی با نقص هایش میخواهم.

   زندگی را جاودانُ موقتیِ همزمان میخواهم.

  چیزهایِ زیادی هست که بخواهم یا نخواهم.

 اما خودم را اصیل مانندِ زندگی، با تمامِ تضادها، میخواهم.

                                                                        سایه

  


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها